صفار قمی و کتاب بصائر الدرجات

پروفسور محمد علی امیر مغزی، از شیعه پژوهان معاصر غربی است که در مباحث مربوط به امام شناسی شیعی، تحقیقات گسترده ای انجام داده است، وی استاد مدرسه مطالعات عالی سوربن است و کرسی شیعه شناسی کوربن در مدرسه
يکشنبه، 10 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صفار قمی و کتاب بصائر الدرجات
صفار قمی و کتاب بصائر الدرجات

 

نویسنده: محمد علی امیر معزی
مترجم: ابوالفضل حقیری قزوینی




 

توضیحی درباره مقاله

پروفسور محمد علی امیر مغزی، از شیعه پژوهان معاصر غربی است که در مباحث مربوط به امام شناسی شیعی، تحقیقات گسترده ای انجام داده است، وی استاد مدرسه مطالعات عالی سوربن است و کرسی شیعه شناسی کوربن در مدرسه عالی سوربن زیر نظر او اداره می شود. وی رویکردی پدیدار شناسانه نسبت به تشیع داشته و نخستین بار این شیوه را در تألیف رساله دکتری خود- به زبان فرانسه- با عنوان رهنمای الوهی در تشیع نخستین،(1) به کار گرفته است. او در این کتاب کوشیده است برای امام شناسی شیعی، با عنایت به احادیث موجود در منابع اصل امامیه، ساختاری منظم و هماهنگ ارائه کند و البته برای این منظور از رویکرد پدیدار شناسانه بهره گرفته است. نظریه امام شناسی شیعی، به عنوان کانون منظومه اعتقادی شیعه، مورد توجه امیر معزی است که در این راستا از مکتب هانری کوربن تأثیر گرفته است. یکی از مقالات مهم و قدیمی امیر معزی، درباره صفار قمی است که در سال 1992 م به نگارش در آمده است. کتاب بصائر الدرجات(تألیف صفار) معمولاً محور درس های دکتر امیر معزی در سوربن است. او بعد از این مقاله، مباحث خود را در مقالات و کتب دیگر از جمله کتاب مذهب راز در خصوص امام شناسی از دیدگاه شیعه پیگیری کرده است.
در مقاله پیش رو، دکتر معزی به بررسی بعضی از جنبه های شخصیت صفار و کتاب بصائر الدرجات پرداخته است. وی در این مقاله مدعی شده است برخی از بزرگان شیعه، برخورد تردید آمیزی با صفار داشته و مضامین کتابش را غلوّآمیز می پندارند. این دیدگاه، از تغییر مفهوم عقل نزد علمای متأخر نسبت به علمای نخستین نشأت می گیرد. به طوری که نزد متأخران، عقل، ابزاری برای ادراک گزاره های منطقی است. در نتیجه بسیاری از احادیثی که شامل گزاره های فرامنطقی بودند و نزد متقدمان صحیح تلقی می شدند- تغییر مفهوم عقل- مورد تردید قرار گرفتند
امیر معزی مراد از«علم» در روایات بصائر الدرجات را علوم سری و باطنی می داند. مسائل رجالی، برخی تحلیل های کلی درباره گرایشات حدیثی و کلامی در حوزه های علمی شیعه در قرون اولیه و غیبت امام دوازدهم(عج الله تعالی فرجه الشریف) نیز از دیگر موضوعات و مطالب مندرج در این مقاله به شمار می روند.
بدیهی است درج مقالات شیعه پژوهان غربی، به معنای پذیرش صحت همه مطالب عنوان شده از سوی آنان نیست و در جای خود، محتاج کنکاش و نقد و بررسی است. در عین حال به طور گذرا به مطلبی اشاره می کنیم و آن اینکه ادعای مؤلف- درباره اینکه تغییر برخورد برخی دانشمندان با احادیث مقامات امامان(علیهم السلام) تنها به خاطر تغییر مفهوم عقل بوده است- چندان صحیح به نظر نمی رسد؛ چون:
اولاً: اصل تغییر مفهوم عقل- آنگونه که مؤلف ادعا می کند- ثابت نیست؛
ثانیاً: نمی توان برخورد برخی دانشوران امامیه با احادیث مورد بحث را به طور کامل معلول برخورد عقل گرایانه دانست؛ گرچه ممکن است در برخی موارد این گونه باشد. البته قابل انکار نیست که روش استدلال در مباحث عقیدتی نزد متکلمانی مانند شیخ مفید و سید مرتضی با محدثان قم متفاوت است؛ ولی این تفاوت روش، لزوماً به تفاوت اساسی در اعتقادات دو گروه نیانجامیده است.
ثالثاً: تردیدی وجود ندارد که مکتب تشیع داری مفاهیم بسیار والای باطنی است؛ ولی اینکه بخواهیم بین علوم دینی خط کشی کرده و برخی علوم را قدسی و باطنی و برخی دیگر(مانند فقه) را غیر آن بدانیم، قابل پذیرش نیست؛ همه علوم و معارف الهی- که از طریق انبیا و حجج الهی به دست مردم رسیده اند- قدسی اند. اینکه تنها برخی علوم در حد تحمل خواص است، دلیلی بر محدود بودن علوم قدسی به آنها نیست.
همان طور که ذکر شد، بررسی و نقد تفصیلی مقاله آقای امیز معزی، به نوشتاری مستقل نیازمند است.

متن مقاله

رفتار ابن داوود حلی (م 647ق، 1249 م)- که یکی از مشهورترین تذکره نویسان امامیه است- با معنی و حساب شده به نظر می رسد، او در جایی از محمد بن حسن بن فروخ یاد می کند و امانتداری و احساس مسئولیت او را به عنوان راوی حدیث می ستاید؛ اما وقتی نام صاحب کتاب بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار را ذکر می کند، هیچ یک از تعارفات رایج درباره امانتداری (توثیق) را در مورد او به کار نمی برد.(2) مقدس اردبیلی (م 1058 ق، 1648 م) نیز- که شهرتش به حق کمتر از علامه حلی نیست- در اثر مهم و معتبر خود جامع الرواة همین رویه را تکرار کرده است.(3) بررسی سایر منابعی که در ادامه به آنها رجوع خواهیم کرد نیز به ما نشان می دهد که این دو نفر (محمد بن حسن فرّوخ و محمد بن حسن صفار) در حقیقت یک نفر هستند. هرچند این دوگانگی در آثار سایر مؤلفین وجود ندارد- و آنها تذکره واحدی برای صفار قمی ذکر می کنند- اما به نظر می رسد اشتباه علامه حلی و مقدس اردبیلی در مورد صفار قمی، بازگو کننده موضع دوگانه همه علمای اثنی عشری- دست کم پس از قرن پنجم هجری- است ؛ به طوری که تقریباً همه آنها موضعی مبهم، تردید آمیز و نامشخص را در قبال صفار قمی اتخاذ می کنند؛ آمیزه ای از احساس احترام و بی اعتمادی. این واکنش از این بابت عجیب تر است که گفته می شود صفار قمی (290 ش،2390 م) از اصحاب امام یازدهم حسن بن علی العسکری(علیه السلام) (وفات 260 ش، 874 م) بوده و کتاب بصائر الدرجات او از نخستین (و شاید اولین) مجمو عه های بزرگ روایات و احکام امامیه است. در واقع، این کتاب قدیمی ترین منبع شناخته شده امام شناسی باطنی در آیین اثنی عشری است.(4)
صفار قمی یکی از استادان شیخ کلینی در زمینه حدیث بود. مؤلفان بزرگی چون شیخ کلینی، ابن ابی زینب نعمانی، ابن بابویه، شیخ طوسی و علامه مجلسی، به کرّات از صفار قمی نقل قول کرده اند که این امر بیانگر اهمیت صفار قمی در تدوین و تألیف اصول مکتب امامیه است. با این وجود، حتی تا روزگار ما، در محافل امامیه موضع گیری های مبهمی در مورد او وجود دارد. با اینکه آثار شیخ کلینی یا ابن بابویه(که هر دو به سنت صفار قمی تعلق دارند) بارها منتشر، تفسیر و نقد شده اند- و می شوند - و حتی به طور کامل به فارسی (در حال حاضر مهم ترین زبان تشیع امامیه) ترجمه شده اند، تاکنون هیچ تفسیری از آثار صفار قمی ارائه نشده است. از آثار صفار قمی فقط یک نسخه قدیمی چاپ سنگی و نایاب وجود دارد که تاریخ چاپ آن به سال 1285ق(1868م) باز میگردد؛ یک نسخه دیگر نیز- در تعداد بسیار محدود- درسال 1960 م از روی نسخه قبل چاپ شده است که البته کما بیش معیوب، پر از غلط های چاپی، فاقد اعراب گذاری و بدون ترجمه فارسی می باشد.(5)
به این ترتیب، در طی قرون رسم براین بوده و هست که مؤلف کتاب بصائرالدرجات به عنوان صحابه امام(علیه السلام) و استاد شیخ کلینی مورد ستایش قرار گیرد، اما از توجه جدی به اثرش پرهیز شود. ابوجعفر طوسی (وفات 460 ش، 1058 م) در کتاب خود به نام فهرست، صفار قمی را به عنوان«صاحب بصائر» و نویسنده نامه هایی به امام یازدهم(علیه السلام) معرفی می کند. او در کتاب رجال خود، صفار را صحابه امام معرفی و به مکاتباتش با امام(علیه السلام) اشاره ای کوتاه می کند؛ اما در مورد آثار صفار به عنوان راوی حدیث حرفی نمی زند.(6)
در همان دوران، احمد بن علی نجاشی(وفات 450 ق، 1058) تذکره ای درباره صفار قمی نوشت که شاید کامل ترین متن در مورد او باشد. وی نام کامل صفار به همراه فهرستی طولانی از آثار مکتوب او را گرد آورد؛ ولی درباره ارتباط صفار با امام عسکری(علیه السلام) سکوت کرد.(7) به گفته نجاشی و شیخ طوسی، راوی اصلی صفار، یعنی محمد بن حسن بن ولید (وفات 343ق، 953م) محدثی محترم و معتبر، فقیه و مفسر قرآن در شهر قم بود. او نیز همه آثار صفار را به جز بصائر الدرجات روایت کرده است.(8)
چرا صفار قمی و کتابش بصار الدرجات، محل اشکال و تردید بوده و هست؟ او و اثر اصلی اش چه جایگاهی دارند؟ نقش او در برهه حساس و تعیین کننده غیبت امام دوازدهم(عج الله تعالی فرجه الشریف) یا نقشی که در سنت های اولیه تشیع اثنی عشری به او نسبت می دهند چیست؟ نظر به اهمیت صفار قمی و اثرش در تحول تاریخی مکتب امامیه و با عنایت به بی توجهی هایی که به او و کتابش ابراز شده است (هم در آثار علمای امامیه و هم در آثار دیگران در زمینه تشیع اثنی عشری)، در این مقاله کوتاه تلاش می کنیم پاسخی برای این پرسش ها ارائه نماییم.
ظاهراً نام صفار قمی در همه تذکره نویسی های امامیه آمده است، ولی اطلاعات اصلی در مورد او عمدتاً توسط نجاشی و شیر طوسی، آورده شده است و مؤلفان متأخر، همان اطلاعات را تکرار کرده اند یا بعضا موارد کم اهمیت تری را به آن افزوده اند.(9)
شیخ ابو جعفر محمد بن حسن بن فروخ صفا قمی«اعرج» (لنگ) متوفی به سال 290 ق (903-902م) معاصر امام دهم علی بن محمد نقی الهادی(علیه السلام) (م254 ه، 868 م) و امام یازدهم حسن بن علی العسکری(علیه السلام) (م260 ه، 874 م) بود. بنابر قول شیخ طوسی، صفّار از صحابه امام یازدهم(علیه السلام) به شمار می رفت و مسائل خود را به او عرضه کرده بود. بر اساس فهرستی که نجاشی ارائه کرده است- و برخی مؤلفین متأخر نیز آن را نقل کرده اند- صفار قمی 37 مجموعه حدیث را گرد آورده بود و همانگونه که از عناوین آنها پیداست غالباً آثار فقهی هستند؛ مانند: کتاب التجارة، کتاب الطلاق، کتاب الحدود، کتاب الفرائض، کتاب الاشربة، کتاب الصلاة، کتاب الصیام، کتاب الوضو، کتاب الحجج، کتاب المزار (زیارت قبور معصومین) و... ظاهراً، بنابر رسم رایج آن دوران، این آثار جزوات کوچکی بودند که در آنها احادیثی در مورد یک موضوع فقهی معین گردآوری می شد.(10) سایر رساله های او احتمالاً حاوی احادیث اعتقادی امامیه بوده اند؛ مانند: الرد علی الغلاة (رد آراء غیر امامیه) الملاحم (پیشگویی آخرالزمانی)، التقیة، المؤمن،(11) المناقب (ستایش معصومین و اهل تشیع)، المثالب (نکوهش دشمنان امامیه)، روایات فی اولاد الائمه (روایت احوال فرزندان ائمه) و بصائر الدرجات.
ظاهراً به جز بصائر، هیج یک از آثار صفار قمی به دست ما نرسیده است. عنوان کامل این اثر چنین است: کتاب بصائر الدرجات فی علوم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و ما خصهم الله به (کتاب درک درجات علوم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و آنچه خداوند به ایشان اختصاص داد).(12) اما این اثر بیشتر با عنوان خلاصه شده بصائر الدرجات مشهور است.(13) این کتاب اخیراً در ایران طبع شده و عنوان تازه ای نیز به آن داده شده است: بصائر الدرجات فی المقامات و فضائل اهل البیت.(14) این کتاب مجموعه ای سترگ از روایات (شامل1881حدیث؛ با چند مورد تکراری) است که آخرین چاپ آن در قطع وزیری دارای 540 صفحه است بصائر نوعی تک نگاری(monographic) درباره ابعاد مختلف علم غیبت امامان (یا آنچه مؤلف علم غیب دانسته است) می باشد. در عنوان اولیه کتاب- در نسخ خطی- نیز به این مسأله اشاره شده است. برای شناخت کلی از محتوای اثر، در اینجا به عناوین برخی از فصول کتاب اشاره می کنیم؛ (15)«خلقت ابدان و قلوب امامان(علیهم السلام) و شیعیان آنها» (جز 1، ابواب 10-9)؛ «آموزه های امامان(علیهم السلام) دشوار و سخت فهم(صعب مستصعب) هستند» (جز 1، باب 11)؛ «علم خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سری است پیچیده در اسرار (سر مستسر)» (جز 1، باب 12)؛ «امامان(علیهم السلام) حجت خدا، باب خدا، ولی امر خدا، وجه خدا، جنب خدا، چشم خدا، و خزانه دار علم غیب هستند» (جز2، باب 3)؛ «آنچه معصوم(علیهم السلام) در عالم تاریکی(الاضله) و عالم ذرات (الذر) دیدند و شناختند» (جز 2، ابواب 14-16)؛ «اجنه به دیدار امامان(علیهم السلام) می روند و مسائل دینی خود را از آنها می آموزند» (جز2، باب 18)؛ «امامان(علیهم السلام) وارثان علم آدم(علیه السلام) و همه علما هستند (جز3، باب 1)؛ «امامان(علیهم السلام) از امور آسمان ها و زمین، بهشت و دوزخ، گذشته و آینده تا روز قیامت آگاهند» (جز 3، باب 6)؛ «امامان صاحب کتب الاولین و کتب پیامبران پیشین هستند» (جز 3، باب 10)؛ «امامان(علیهم السلام) کتاب جفر، کتاب الجامعه و مصحف فاطمه(سلام الله علیها) را در اختیار دارند» (جز3، باب 14 و جز 4، باب 2-1)؛ «سلاح محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و آیات پیامبران مانند عصا و خاتم سلیمان، الواح و صندوق (تابوت) موسی(علیه السلام) و پیراهن آدم(علیه السلام) در اختیار امامان(علیهم السلام) است » (جز 4، باب 4)؛ « اسم اعظم خداوند به امامان(علیهم السلام) اعطا شده است» (جز 4، باب 12)؛ «امامان(علیهم السلام) اصوات آسمانی را می شنوند و صورت های عظیم تر از صورت جبرئیل و میکائیل را می بینند» (جز 5، باب 7) «به اذن الهی، امامان(علیهم السلام) مردگان را زنده می کنند و ناشنوایان و جذامیان را شفا می دهند و از مردگان دیدار می کنند و مردگان نیز با آنها ملاقات می کنند» (جز 6، ابواب3و5) «وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمومنین(علیه السلام) پس از وفاتش» (جز 6، باب 6) «الهام به امام(علیه السلام) از طریق قلب و پرده گوش (نکت قلب و نقر اذن)» (جز 7، باب 3)؛ «امامان(علیهم السلام) زبان پرندگان، بهائیم و موجودات مسخ شده را می دانند» (جز 7، ابواب17-14)؛ «قدرت بینایی و بصر در ستون نور» (جز9، ابواب9-7)؛ «اگر زمین خالی از وجود امام باشد، نابود خواهد شد» (جز 10، باب 12)؛ «امامان(علیهم السلام) درست پیش از وفات و به یمن الهام الهی، آگاه می شوند که چه شخصی را باید به عنوان جانشین خود تعیین نمایند» (جز10، باب13)؛ «باب دیگر درباره قدرت های معجزه آسای امامان(علیهم السلام) (اعاجیب)»(جز10، باب 18)و...
کتاب صفار قدیمی ترین مجموعه نظام مند احادیث مربوط به امام شناسی اثنی عشری است و مبانی مابعدالطبیعه و عرفان قدیمی امامیه را در خود گرد آورده است. به همین دلیل، این کتاب بی شک متعلق به سنت اولیه ای است که نگارنده آن را «باطنی غیر عقلی»
(rationell-esoterique non) می نامد. همچنین (نگارنده این مقاله) در جای دیگر،(16) با تجزیه و تحلیل تحولات معنایی واژه«عقل» و مطالعه تطبیقی منابع قدیمی نشان داده که در مرحله اولیه تدوین و تکوین مکتب امامیه، می توان دو سنت را شناسایی کرد که ماهیت و جهان بینی کاملاً متفاوتی با یکدیگر دارند سنت نخست قدیمی تر است و به نظر می رسد که از دوران حیات امامان(علیهم السلام) تا حدود نیم قرن پس از غیبت کبری امام دوازدهم(عج الله تعالی فرجه الشریف)، سنت غالب بوده است. لازم به یاد آوری است که غیبت صغری در سال 260ق (874م) و غیبت کبری در سال 329ق (941- 904م) روی داد. این سنت آشکارا دارای خصوصیات باطنی و عرفانی و حتی غیبی و خارق العاده است. در این سنت؛ امامان«عقل » را کلید اسرار مکتب خود معرفی می کردند و غالباً آن را مترادف«امام» (راهنمای الهی به تمام معنا) می دانستند. در اینجا، عقل هم شامل خرد و عقلانیت است و هم شهود قلبی را در برمیگیرد که نگهبان و پاسدار همه ابعاد قدسی است؛ حتی اگر در تناقض با عقلانیت باشند. در این تعبیر اولیه، عقل نه فقط ابزار خردورزی، که ابزار امور غیر عقلی نیز به شمار می رود.
در این عرصه نگارنده، عقل را«فهم قدسی»(intelligence- hiero) یا« شهود قدسی»(intuition du sacre) معنا می کند. این سنت«باطنی غیر عقلی» به طور اجمالی توسط محدثان مکتب ایرانی در قم و ری، از جمله صفار قمی، شیخ کلینی (م329ه، 940م) یا ابن بابویه (م381ق، 991م)، روایت شده است. ابن بابویه آخرین راوی بزرگ این جریان محسوب می شود. غیبت امام محمد بن حسن المهدی القائم(عج الله تعالی فرجه الشریف) آخرین امام تشیع اثنی عشری، این راویان را در شرایط بسیار حساس و ظریفی قرار داد. به علاوه، باید دانست که غیبت آخرین امام(علیه السلام) همزمان با ظهور و رواج بیش از پیش مکتب الهیات دیالکتیکی و عقلانی (کلام) روی داد. متفکران امامیه از حضور یک رهبر الهی و معنوی محروم شده بودند. محیطی که آنها در آن زندگی می کردند، از نظر اجتماعی متخاصم و از نظر سیاسی بی ثبات بود. در عین حال، در این عصر، خرددوزی عمیقاً در میان نخبگان ریشه می دواند و متفکران امامیه ناگزیر بودند به ابزارها و روش های رقبای اهل سنت خود مسلح شوند تا بتوانند در مباحثات عقیدتی با آنها مقابله نمایند و در ضمن بین حفظ و نجات مکتب خود از یک سو و تفاوت فاحش عقاید خود با ایدئولوژی های غالب از سوی دیگر نوعی سازش برقرار کنند.
با تلاش های پیگیرانه شیخ مفید (م413ق، 1022م) علم کلام (که امامان به شدت با ان مخالف بودند) وارد محافل امامیه شد. تحت نفوذ و تأثیر معتزله، واژه عقل به تدریج معنای قدیمی خود را از دست داد و دامنه اطلاق آن نسبت به گذشته محدود گردید: خرد عقلانی، دیالکتیکی و منطقی و توانایی درک و دریافت فقط در حیطه عقلانیت. به یکباره، تمامیت آگاهی و وجدان دینی دست خوش تغییر شد و بزرگترین دانشمند الهیات امامیه در نسل بعدی یعنی سید مرتضی (م436ق، 1044م) که شاگرد شیخ مفید و قاضی عبدالجبار معتزلی بود- خود را مجاز دانست که به نام عقل و با استناد به برداشت جدید از عقلانیت، دست به پیرایش مجموعه احادیث و روایات قدیمی بزند، زیرا معتقد بود برخی احادیث دیدگاه عقلی غیر قابل قبولی هستند. منظور او دقیقاً احادیثی در زمینه امام شناسی بود که محتوای باطنی و خارق العاده داشتند.
به این ترتیب، بعد باطنی در برابر رشد روزافزون الهیات و فقه به حاشیه رانده شد و با تلاش های شیخ مفید و پیروانش در مکتب عراقی بغداد، سنت«الهیات فقهی عقلی»
(juridique rationnelle-the ologico) به بینش غالب و مورد احترام اکثریت در میان پیروان امامیه- تا به امروز- بدل گردید. بعد ها، شیخ طوسی برای اعاده اعتبار و به رسمیت شناخته شدن صحت و اصالت«احادیث آحاد» (احادیثی که فقط یک بار روایت شده اند) تلاش کرد. شش قرن بعد، علامه مجلسی(م1111ق، 1699م) در اثر سترگش بحارالانوار احادیثی را که دارای محتوای باطنی بودند، مجدداً مورد توجه قرار داد؛ اما این تلاش ها برای خارج ساختن سنت اولیه باطنی از انزوا و حاشیه نشینی کافی نبود. احتمالاً این فشار ها حتی در زمان حیات شیخ کلینی- که در دوران غیبت صغری می زیست- نیز احساس می شد. در نتیجه، سنتی که صفار قمی به صورت کما بیش نظام مند، واضح و روشن دو فصول مختلف کتابش ارائه کرده بود، در آثار شاگردش شیخ کلینی پراکنده و کم رنگ شد، تا آنجا که ارتباط آن با موضوع احادیث روایت شده از میان رفت. وانگهی، تعداد قابل توجهی از احادیثی که صفار قمی روایت کرده ست، در«اصول کافی» شیخ کلینی نقل نشده اند. این روند در آثار ابن بابویه تشدید می شود.
این تحول، در محتوای باطنی و غیر عقلی احادیث مربوط به غیبت و رجعت امام غایب نیز قابل مشاهده است. از کتاب الغیبة (اثر نعمانی، متوفای حدود 345 یا 360 ق) تا کتاب کمال الدین ابن بابویه، ما شاهد روند تدریجی کمرنگ شدن تعداد زیادی از احادیث باطنی هستیم. این روند تا آنجا ادامه دارد که به نظر می رسد شیخ طوسی در کتاب الغیبة تمام توجه خود را به ارائه مسأله غیبت و رجعت امام غایب(عج الله تعالی فرجه الشریف) (و طبعاً حذف همه جنبه های غیر عقلی) معطوف می کند.
از دوران صفار قمی که در دوران حضور امامان می زیست، تا دوران کلینی که در عصر غیبت صغری زندگی می کرد و سرانجام تا دوران ابن بابویه که در عصر غیبت کبری می زیست، ما شاهد مسکوت ماندن و به رکود کشانده شدن تعدادی از احادیث باطنی و عرفانی در زمینه امام شناسی هستیم؛ همین امر سبب می شد که این احادیث«کژآیین»(heterodoxe) قلمداد شوند. اما هنگامی که به برهه حساس عقل گرایی می رسیم کسانی چون شیخ مفید و سید مرتضی تلاش می کنند این روایات را«راست آیین »(orthodoxe) نمایند. این روند تا آنجا پیش می رود که همین احادیث به نام«عقل» و به صورت کما پیش علنی و شدیداللحن محکوم می شوند.
وقتی از این زاویه به امور می نگریم، در می یابیم که کتاب صفار قمی را می توان خالص ترین و وفادار ترین منبع در سنت اولیه«باطنی غیر عقلی» دانست. درست همین جاست که باید دلیل رویکرد مبهم امامیه را نسبت به صفار قمی و کتاب بصائر الدرجات او، از دوران شیخ مفید به بعد، جستجو کنیم. از یک سو نمی توان نسبت به صحابه امام(علیه السلام) احساسی جز بزرگداشت و احترام ابراز نمود؛ او منبع مستقیم اخبار برای شخصیت های بسیار برجسته و محترم بوده است؛ افرادی مانند: شیخ کلینی، علی بن حسین بابویه (پدر شیخ صدوق) (17) سعد بن عبدالله اشعری،(18) محمد بن جعفر مؤدب (19)، محمد بن حسن بن ولید (20) و محمد بن یحیی العطار.(21) تقریباً همه تذکره نویسان، اوصافی را که نجاشی برای صفار به کار برده است برای وی ذکر می کنند: «یکی از برجسته ترین محدثان قم»، «ثقة»، «عظیم القدر»، «قلیل السقط فی الروایة». از سوی دیگر، در محافل امامیه که تحت تأثیر عقل گرایی قرارگرفته بودند- و دغدغه شان این بود که گرایش اهل سنت به«راست آئینی» را آشکارا به چالش نکشند- محتوا و ماهیت کتاب صفار قمی احساسی جز بی اعتمادی و طرد بر نمی انگیخت.
همان طور که در ابتدای مقاله گفتیم، این رویکرد تا آنجا پیش رفت که صفار قمی و صاحب بصائر را دو نفر دانستند. مؤلفان متعلق به سنت«الهیات فقهی- عقلی» منحصرا احادیث فقهی صفار را نقل کردند.(22) بعد ها، نه کتاب او را خواندند، نه تفسیر کردند و نه حتی به شکلی شایسته آن را استنساخ نمودند. کلامی که مامقانی از علامه مجلسی در این زمینه نقل می کند بسیار گویاست:
اگر ابن ولید بصائر الدرجات را روایت نکرده است[و این تنها کتابی است که او در آن از استادش روایت نمی کند]، به این دلیل است که فکر می کرد محتوای این کتاب نزدیک به [آرای] شیعیان اهل غلو است.(23)
اعتراض به جریان باطنی با«غلو» خواندن آن امری رایج است؛ در حالی که تقسیم کردن شیعیان بین دو گروه«میانه رو» (modere) و«تند رو»(extremist)- تا آنجا که به سنت«باطنی غیر عقلی » مربوط می شود- یک تقسیم بندی تصنعی است. علیرغم تغییر و تحریف آرای اهل غلو توسط مخالفانشان، میتوان گفت که مفاهیم عمیق و اصلی آرای آنان به طور کلی توسط خود امامان بسط و گسترش داده شدند؛ زیرا بیشتر چهره های مطرح در جریان غلو، صحابه امامان بودند؛ هرچند امامان از آنها انتقاد می کردند یا حتی آن را لعن کرده و از خود می راندند. مثل همه سنت های باطنی، در اینجا نیز نباید فقط به ظواهر امور اکتفا کنیم، لعن علنی یک صحابه می توانست یکی از اشکال تقیه باشد. حتی می توان تصور کرد که دلیل لعن کردن یک صحابه تندرو، این نبود که «چه گفته؟»؛ بلکه مهم این بود که «چرا گفته؟».(24) با این وجود شاید ابن ولید اشتباه نکرده باشد؛ مضافاً بر اینکه در دوران غیبت صغری کشمکش عقلی- غیر عقلی به سرعت در حال گسترش بود. به هر حال، از زمان شیخ مفید به بعد (البته سابقه این کشمکس مسلماً قدیمی تر است) عقلیّون همواره رقبای خود را متهم می کردند که تحت تأثیر آرای تندرو ها قرار گرفته اند.
در متن بصائر، به بی نظمی هایی برخورد می کنیم که به نوبه خود برخی اطلاعات تکمیلی را در مورد کتاب و مؤلف آن به ما می دهند:(25)
نام صفار قمی در زنجیره نام راویان سیزده حدیث آورده شده است.(26) در هشت مورد، راوی با دو واسطه به صفار قمی وصل می شود: ابوالقاسم حمزة بن قاسم بن عباس (که من موفق به شناسایی او نشدم) (27) و محمد بن یحیی العطار که یکی از راویان اصلی بصائر است و پیشتر از او نام بردیم.(28) در چهار مورد، محمد یحیی العطار تنها واسطه میان راوی و صفار قمی است. در یک مورد نیز راوی، حدیث را مستقیماً از صفار قمی نقل می کند. براساس اطلاعاتی که فعلا در اختیار نگارنده است، شناسایی راوی یا راویان این احادیث امکان پذیر نیست؛ اما این احتمال وجود دارد که یک یا چند شاگرد مستقیم یا غیر مستقیم صفار قمی بعداً این احادیث با به مجموعه اصلی افزوده باشند؛ به ویژه آنکه تقریباً در همه موارد- نظر به احترام مؤلف- حدیث مربوطه در ابتدای جزء (10 مورد) یا در ابتدای باب (2 مورد) گنجانده شده است. حتماً به همین دلیل است که این نسخه بصائر را«نسخه طویل» یا«نسخه کبری» می نامند.(29)
در میان 1881 حدیث موجود در بصائر، هیچ یک مستقیماً از امام عسکری(علیه السلام) روایت نشده است؛ حال آنکه به گفته بسیاری از تذکره نویسان- ازجمله شیخ طوسی در رجال- صفار قمی یکی از صحابه امام یازدهم(علیه السلام) بوده است. اگر این خبر را بپذیریم (و هیچ دلیل معتبری برای تردید کردن درباره آن وجود ندارد)، باید قبول کنیم که صفار قمی هرگز شخصاً امام یازدهم(علیه السلام) را ملاقات نکرده بود. در این صورت، آنچه را هم رابطه مستقیم بین صفار قمی و امام یازدهم(علیه السلام) می نامیم، نامه هایی بوده است که بین آن دو مبادله می شد و اگر امروز اثری از آنها درست نیست. البته ما اثر دیگری از صفار قمی را نداریم، اما اگر او امام عسکری(علیه السلام) را ملاقات کرده و یا با ایشان سخن گفته بود، حتماً آنچه را که شنیده بود در کتاب بصائر الدرجات- که بی شک از مهم ترین آثار اوست- ذکر می کرد.
آنچه به این برداشت قوت می بخشد این است که- تا جایی که نگارنده می داند- حتی راویان متأخر، زمانی که حدیثی را از صفار قمی نقل می کنند (حتی اگر حدیث از بصائر نباشد)، هرگز آن را مستقیماً به امام حسن عسکری(علیه السلام) نسبت نمی دهند؛ ضمن آنکه صفار قمی هرگز حدیثی را مستقیماً از امام دهم هادی(علیه السلام) روایت نکرده است. امام هادی(علیه السلام) به مدت 34 سال قمری (از سال 220 قمری تا وفاتش در سال 254ق) امامت نمود؛ یعنی 6 سال پیش از وفات جانشینش، امام عسکری(علیه السلام) این مسأله در مورد دو شخصیت برجسته معصر صفار قمی نیز صادق و صفار هرگز حدیثی را از آنها روایت نکرده است. آن دو شخصیت عبارتند از دو نایب نخست امام غایب(عج الله تعالی فرجه الشریف) به نام های عثمان بن سعید (نایب امام از 260 تا حدود 267ق) و محمد بن عثمان (نایب امام از حدود 267 تا 305 ق). بنابراین، صفار قمی احادیث امامان را تنها از طریق مراجعه به محدثان جمع آوری نمود. اما این محدثان که بودند؟
با بررسی اسناد احادیث در بصائر می توان فهرستی شامل نام قریب به 120 مخبر مستقیم صفار قمی را استخراج نمود. بسیاری از این شخصیت ها (حدود یک صد تن) تنها با نام و بعضاً با نام پدر یا کنیه معرفی شده اند. برخی از آنها صحابه امامان ششم، هفتم، هشتم یا نهم(علیه السلام) بودند (مانند: سندی بن ربیع، محمد بن خالد طیالیسی، هیثم بن ابی المسروق نهدی و... ) که به دلیل عدم تطابق تاریخی، صفار قمی نمیتوانسته سخن آنها را شخصاً شنیده باشد. با این وجود، صفار نام واسطه هایی که او را به این مخبران متصل می کرده را نیاورده است. شاید به همین دلیل است که برخی از تذکره نویسان او را متهم می کنند که در روایت احادیث مرتکب برخی خطاهای کوچک شده و به اصطلاح (قلیل السقط فی الروایة) بوده است. سایر مخبران صفار قمی شخصیت های مهمی هستند که شناسایی آنها به ما کمک می کند شخصیت او را بهتر بشناسیم و احتمالاً بتوانیم جایگاهش را در سلسله مراتب دینی امامیه تعیین نماییم:(30)
ابوعبدالله بن جعفرالحمیری ابوعباس قمی (وفات پس از 293 ق): صحابه ی امامان دهم و یازدهم (علیهاالسلام) وی مؤلف چندین کتاب از جمله الامامة، التوحید و الغیبة است و مکاتباتی نیز با محمد بن عثمان عمری، نایب دوم امام غایب(عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشته است.
احمد بن اسحق بن عبدالله قمی اشعری: صحابه امامان نهم، دهم و یازدهم(علیهم السلام) یکی از پیشوایان مکتب محدثان قم. گفته می شود او در زمره صحابه معدودی بود که این امتیاز را داشتند که امام غایب(عج الله تعالی فرجه الشریف) را از پیش از غیبتش ملاقات کنند. او یکی از شناخته شده ترین وکیلان امامان بود و از واسطه های همین مؤمنان و نواب امام غایب(عج الله تعالی فرجه الشریف) در دوران غیبت صغری به شمار می رفت.
احمد بن محمد بن خالد برقی قمی (م274ق): صحابه مشهور امامان نهم، دهم و یازدهم(علیهم السلام) و مؤلف بیش از هفتاد کتاب از جمله رجال و محاسن که به زیور طبع نیز آراسته شده اند.
احمد بن محمد بن سیار (معروف به سیاری اصفهانی): صحابه امام یازدهم(علیه السلام) و احتمالاً امام دهم(علیه السلام) او متهم بود که از اهل«غلو» است و این بر او می رفت که احادیث غلو آمیز را به امامان نسبت داده (تخلیط) و ایمانش به فساد گراییده است (منحرف). با این وجود، این یکی از شخصیت هایی است که نه تنها صفار قمی، بلکه شیخ کلینی نیز از او احادیثی را روایت کرده اند.
ایوب بن نوح نخعی: صحابه امامان نهم، دهم و یازدهم(علیهم السلام) و وکیل امام دهم و یازدهم(علیه السلام) شیخ طوسی او را صحابه امام هشتم(علیه السلام) نیز می داند، که البته احتمال صحت آن اندک است او محدثی معتبر و سرشناس بود و به عنوان الگوی زهد و درستکاری یاد می شد.
حسن بن علی نعمان کوفی: صحابه امام یازدهم(علیه السلام)
حسن بن موسی خشّاب: صحابه امام یازدهم(علیه السلام) ابن داوود به خطا نام او را در زمره صحابه امام هشتم(علیه السلام) آورده است. او به عنوان محدثی برجسته- به ویژه در مراکز مهم شیعه مانند قم و ری- شهرت داشت
حسین بن محمد ابو عبدالله اشعری قمی: پیشوای بزرگ دینی در شهر قم و یکی از استادان شیخ کلینی
ابراهیم بن اسحق احمری نهاوندی (268 ق) صحابه امام دهم(علیه السلام) و صاحب چندین کتاب، از جمله، الغیبة، او نیز چون سیاری متهم به تخلیط و غلو بود.
محمد بن یحیی العطار قمی: پیشتر از او به عنوان راوی احادیث صفار قمی یاد کریم (ر. ک پی نوشت های 21 و 28) عطار و صفار باهم دوست و از نظر رتبه علمی هم رده بودند و به همین مناسبت متقابلاً احادیث یکدیگر را روایت می کردند.
سهل بن زیاد آدم (یا آدمی) رازی: صحابه امامان نهم، دهم و یازدهم(علیهم السلام) که در حدود سال 255ق متهم به غلو شد. پیشوای سازش ناپذیر امامیه در شهر قم، احمد بن محمد اشعری، او را از شهر اخراج کرد، سهل راهی ری شد و از آنجا به امام یازدهم(علیهم السلام) نامه نوشت: تا شرایط را برای او توضیح دهد. نام او بارها توسط شیخ کلینی و ابن بابویه و حتی شیخ مفید ذکر شده است. درباره او آراء و نظرات متفاوت و بعضاً ضد و نقیض- حتی در میان اعضای جریان خردگرا- وجود دارد.
یعقوب بن اسحق ابو یوسف سکیت: صحابه امام نهم(علیه السلام) و از نزدیکان امام دهم(علیه السلام) پیش از به امامت رسیدن ایشان. او یکی از متخصصان بزرگ شعر عرب بود. وی در سال 244 ق به دستور متوکل(خلیفه عباسی) به شهادت رسید.
به نظر می رسد صفار قمی ارتباط نزدیک و مستمری با بزرگترین علمای امامیه- به ویژه در دو شهر قم و ری- داشته است که در میان آنها صحابه امامان(علیهم السلام) مقامات مذهبی و محدثین نام آوری وجود داشتند. حشرو نشر با برخی از صحابه مستقیم امامان(علیهم السلام) نشان می دهد که صفار قمی جایگاه مهمی در سلسله مراتب علمای امامیه داشته است ؛ اما شاید درجه و مقام او تا آن حد رفیع نبود که بتواند با رده های بالاتر، یعنی امامان(علیهم السلام) یا نواب امام غایب(عج الله تعالی فرجه الشریف) ارتباط مستقیم داشته باشد. در واقع به نظر می رسد که صفار قمی هرگز نواب امام غایب(عج الله تعالی فرجه الشریف) را ملاقات نکرده است. به علاوه، در فهرست استادان صفار قمی نام شخصیت هایی چون سیاری، نهاوندی یا سهل بن زیاد که متهم به غلو بودند به چشم می خورد و این امر بر نکاتی که پیشتر به آنها اشاره کردیم دلایت دارد؛ تمایز تصنعی و خلاف واقع میان شیعیان«میان رو» و شیعیان«تند رو» یا دسته بندی میان جریان«باطنی غیر عقلی» و جریان«الهیات فقهی و عقلی» جریان دوم همواره جریان نخست را متهم به گرایش به«غلو» و«تندروی می نمود» و همین امر رویکرد مبهم و تردید آمیز نخبگان خرد گرای امامیه را در مورد صفار قمی توضیح می دهد.
3) مهم ترین ناهنجاری در بصائر مربوط به مسأله بنیادی تعداد امامان و مسأله غیبت آخرین امام است. پیش از اینکه به بررسی این«ناهنجاری» بپردازیم، یاد آوری چند نکته- به صورت اختصار- ضروری به نظر می رسد. مسأله تعداد امامان و مسأله غیبت آخرین امام مستقیماً با مسأله«تقیه» مرتبط هستند. از نظر پدیدار شناسی هر آنچه که به هویت و سرنوشت آخرین امام(عج الله تعالی فرجه الشریف) (منجی آخر زمان) مربوط است- لااقل در دوران پیش از غیبت- مستقیماً با مسأله«تقیه» پیوند می خورد. در متون قدیمی متعلق به سنت«باطنی غیر عقلی»، به ویژه آنچه که توسط شیخ کلینی (31) و ابن بابویه (32) نقل شده است، احادیث متعددی درباره تعداد امامان(علیهم السلام) و هویت قائم(عج الله تعالی فرجه الشریف) به چشم می خورند که در آنها نهایت رازداری و احتیاط رعایت شده است. آثار نعمانی و ابن عیاش جوهری (م 401ق) به طور ویژه به امام دوازدهم (و تعداد قطعی امامان) اختصاص دارد.(33) فصل نخست این اثر به تمامی به موضوع«تقیه» می پردازد و ظاهراً هدف آن تفهیم این مطلب به خواننده است که در دوران حیات امامان(علیهم السلام) همه مسائل مربط به آخرین امام(علیه السلام) بدون استثناء مشمول«تقیه» می شده است. لازم به ذکر است که در دین اسلام مسأله«منجی»و احادیث مربوط به نقش او (هم در احادیث نبوی و هم در در احادیث شیعه) در پاکسازی خونین جهان برای محو ناپاکی ها و برقراری عدالت و صلح، از دیرباز امری شناخته شده است. همه می دانند که روایات آخرالزمانی (که اکثر منشأ شیعی دارند) باعث هراس و وحشت حاکمان اموی- به ویژه حاکمان عباسی می شد. همه جنبش های مهدوی سرکوب می شدند و هر شورشی به خاک و خون کشیده می شد.(34) از آنجایی که امامان(علیهم السلام) (به ویژه پس از فاجعه کربلا) از نظر سیاسی تقریباً به طور کامل غیر فعال شده بودند، منطقاً حق داشتند که در مورد امام منجی ملاحظه کار و راز دار باشند. بر اساس این منطق، برای حفظ جان مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) که آخرین امام به شمار می رفت، تعداد دقیق امامان(علیهم السلام) و کلیه اطلاعات مربوط به هویت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) به صورت راز حفظ می شد تا آخرین امام از امنیت برخوردارگردد، تا آنکه این امنیت نهایتاً از طریق غیبت او- به لطف خدا- تأمین شود.
این امر که تعداد دقیق امامان(علیهم السلام) (دوازده امام) و اطلاعات دقیقتر در مورد مهدی غایب(عج الله تعالی فرجه الشریف) در منابع موجود پس از آغاز عصر غیبت (260ق) ذکر شدند، از نظر اعتقادی کاملاً موجه و قابل قبول است.(35) اطلاعات ضد و نقیض در مورد امامان(علیهم السلام) که پیش از عصر غیبت توسط محدثین و راویان نقل شده اند، در آثار مؤلفان پس از عصر غیبت به عنوان«تاکتیک ها»و«ترفند ها ی» تقیه معرفی شده اند؛ اما این امر مانع از آن نشد که- بر حسب نیاز- مؤلفانی که آثارشان بعد ها مورد استفاده شیخ کلینی، نعمانی یا ابن بابویه قرار گرفت، می توانیم به این افراد اشاره کنیم:
ابراهیم بن صالح: از یاران امام پنجم(علیه السلام) که در اثر خود به نام الغیبة تعداد امامان(علیهم السلام) را پنج ذکر کرده است.(36)
حسن بن محمد بن سماعی: وی به تبع استادش علی بن حسن طاطاری (از امام هفتم(علیه السلام)) معتقد به غیبت امام هفتم(علیه السلام) و مهدویت ایشان بود. او در اثر خود به نام الغیبة، تعداد قطعی امامان را هفت دانسته است.(37)
محمد بن مثنی حضرمی(قرن سوم هجری قمری): او در اثرش، حدیثی از امام ششم(علیه السلام) روایت می کند که بر اساس آن، پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هفت امام ظهور خواهند کرد که آخرین آنها مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود.(38)
حسن بن علی بطائنی کوفی: وی- که احتمالاً همچون پدرش امام هشتم(علیه السلام) را درک کرده است- در کتاب الغیبة تعداد امامان(علیهم السلام) را هشت تن ذکر می کند.(39)
عباد بن عصفری (م250): او که از معاصران امامان دهم و یازدهم(علیهم السلام) بود، در اثر خود تعداد امامان(علیهم السلام) را یازده تن ذکر می کند؛ ولی به نام آنها اشاره ای نمی کند.(40)
با تکیه بر اصل مشیت الهی و تلاش امام یازدهم (علیه السلام) برای مخفی نگه داشتن تولد و وجود امام غایب(عج الله تعالی فرجه الشریف) تا زمان غیبت،(41) عالمان امامیه در استدلال های خود بر این امر تأکید می ورزند که رعایت اصل تقیه، امامان(علیهم السلام) را وادار می کرد اعداد متفاوتی را در مورد تعداد قطعی جانشینان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح نمایند. مؤلفان پیشین که غالباً امامان(علیهم السلام) را درک کرده بودند، مورد تأیید مؤلفان پس از خود قرار گرفتند. تلاش های خستگی ناپذیر محدثان بزرگی چون شیخ کلینی، نعمانی و ابن بابویه- که همگی در عصر پس از غیبت می زیستند- سبب شد که پیروان امامیه سرانجام«اثنی عشری» نامیده شوند.(42)
بنابراین، همه شواهد و قرائنی که نشان می دهند این امور بعد ها صورت گرفته اند، از سوی عالمان امامیه مورد استفاده قرار گرفتند. آنها این امور را ابعاد گوناگون تقیه درباره تعداد امامان(علیهم السلام) و هویت امام قائم(عج الله تعالی فرجه الشریف) معرفی کردند. اما مدارکی که مورخان، آنها را دال بر«مداخله مؤخر» می دانند، برای مؤمنان نشانه اثبات مشیت الهی و علم غیب هستند. در حقیقت، نحوه ارایه اطلاعات به گونه ای است که می توان دو مرحله متمایز از یکدیگر را در مورد تعداد امامان(علیهم السلام) و امام مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) شناسایی نمود؛ نقطه عطف این دو مرحله، غیبت امام قائم است:
ابتدا فقدان اطلاعات یا اطلاعات مبهم پیش از غیبت، سپس ارائه اطلاعات بسیار دقیق پس از غیبت
ابتدا سکوت محدثان پیشین؛ سپس ظهور نام آنها در آثار محدثان بعدی در متن اسناد احادیث
ابتدا ممنوعیت نام بردن از مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف)؛ (43) سپس سخن گفتن علنی از امام مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف).(44)
ابتدا فقدان نام گذاری دقیق و صریح برای مکتب امامیه پیش از عصر غیبت، سپس نام گذاری این مکتب تحت عنوان«اثنی عشری» پس از عصر غیبت.
به نظر نگارنده، در منابع قدیمی امامیه که متعلق به سنت اولیه بودند، یک نکته مصرانه مورد تأکید قرار می گرفت و آن این که امامان(علیهم السلام) دو دسته احادیث را در مورد تعداد و هویت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) منتقل می نمودند؛ دسته نخست شامل اطلاعات مبهمی بود که برای توده پیروان در نظر گرفته شده بود و قرار بر این بود که این احادیث مکتوب شوند. در این گروه از احادیث، نام آخرین امام قید نمی شد؛ تا زمانی که تعداد قطعی امامان(علیهم السلام) معلوم نبود، کسی نمی دانست که کدام یک از آنها مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود، دسته دوم احادیث که صرفاً برای خواص در نظر گرفته می شد، شامل اطلاعات دقیق درباره تعداد امامان(علیهم السلام) و هویت و سرنوشت آخرین امام بود. نام آخرین امام در این احادیث قید می شد؛ اما برای حفظ امنیت جانی حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف) این گروه از احادیث تنها به صورت شفاهی روایت می شدند؛ تا اینکه زمان غیبت فرا برسد و با در امنیت قرار گرفتن جان فرزند امام یازدهم(علیه السلام) زمینه برای مکتوب نمودن این احادیث نیز فراهم گردد.
پس از عصر غیبت تقیه در مورد اخبار مربوط به امام قائم(عج الله تعالی فرجه الشریف) دیگر ضرورت نداشت در این زمینه، ابن عیاش صراحتاً تأکید می کند که امامان (علیهم السلام) علم را به دو بخش تقسیم کرده بودند: علم غیبی (علم مکنون) و علم رایج و جاری (علم مبذول).(45)
در این وضعیت مواردی مانند البراقی (م274 یا 280 ق) و به ویژه صفار قمی بسیار معنادار به نظر می رسد ابوجعفر احمد بن محمد برقی در اثر خود به نام المحاسن هیچ اطلاعاتی در مورد موضوع مورد نظر ما ارائه نکرده است. در فصل نخست این کتاب، تحت عنوان کتاب«الاشکال والقرائن»، برقی احادیثی را در مورد تعداد امامان(علیهم السلام) روایت کرده که در آنها این تعداد بین 3 تا 10 متغیر است، بی آنکه مولف اشاره ای به عدد 12 کرده باشد.(46) با این وجود نام او بارها توسط کلینی، نعمانی یا ابن بابویه- و بسیاری دیگر مؤلفان قدیمی- در اسناد احادیث مربوط به تعداد امامان(علیهم السلام) و نیز سرنوشت غیبت و رجعه امام دوازدهم(عج الله تعالی فرجه الشریف) ذکر شده است.(47) اما همانطور که بیشتر گفتیم، این امر درباره ی شاگرد برقی، یعنی صفار قمی، پیچیده تر است. در بصائر الدرجات، صفار درباره مفهوم«غیبت» سکوت کرده و به ذکر چند حدیث کلی در مورد قائم(عج الله تعالی فرجه الشریف) و رجعت او- بدون ذکر هویتش- بسنده کرده است.(48) او پنج حدیث در مورد دوازده تن بودن امامان(علیهم السلام) روایت کرده است. پیداست که روایت فقط پنج حدیث در این زمینه- در میان 1881 حدیث موجود در بصائر، رقم بسیار کوچکی است.
می توان تصور کرد که صفار قمی روش رایج میان علمای شیعه برای پراکنده نمودن اطلاعات را در پیش گرفته است؛ مضافاً بر این که این پنج حدیث با موضوع کلی باب هایی که در آنها گنجانده شده اند، ارتباط منطقی ندارند.(49) درست مثل برقی، مؤلفان بعدی نیز با تکیه به جایگاه صفار قمی(که غالباً او را محمد بن الحسن می نامند)، روایات مربوط به امام دوازدهم(عج الله تعالی فرجه الشریف) و غیبت او را روایت می کنند.(50) اما چگونه می توان ناهنجاری و حتی تناقض موجود نزد صفار قمی را توضیح داد؟ او احادیثی را درباره تعداد امامان(علیهم السلام) روایت می کند؛ ولی در مورد غیبت چیزی نمی گوید؛ حال آنکه از سال 260ق به بعد، این دو موضوع غیر قابل تفکیک از یکدیگر بودند. دستکم از زمان کیسانیه به بعد، موضوع غیبت در میان اطرافیان امامان(علیهم السلام) موضوعی کاملاً شناخته شده بود. همانطور که پیشتر بیان شد، حتی پیش از غیبت امام دوازدهم(عج الله تعالی فرجه الشریف)، صحابه و یاران امامان(علیهم السلام) آثار متعددی را درباره«غیبت» تصنیف کرده بودند.(51) صفار قمی یقیناً بصائر- یا لااقل نسخه نهایی آن- را پس از وقوع غیبت صغری در سال260ق تصنیف کرده است؛ زیرا بین این تاریخ تا زمان وفات او سی سال فاصله وجود دارد. بنابراین، طبیعی است که نزد او احادیثی را درباره دوازده امام علیه السلام بیابیم. ولی چرا این احادیث اندک هستند؟ چرا صفار نسبت ارائه فهرست اسامی امامان علیه السلام و به ویژه مسأله غیبت آخرین امام(عج الله تعالی فرجه الشریف) سکوت کرده است؟ حال آنکه استادان مستقیم او در عرصه حدیث، یعنی نهاوندی و حمیری، آثاری به نام«کتاب الغیبه» نوشته بودند؛ حمیری مانند احمد بن اسحق قمی، روابط نزدیکی با نواب امام غایب(عج الله تعالی فرجه الشریف) داشت. به علاوه، می توان تصور نمود که تا سال 290ق مطالب مربوط به احادیث مرتبط با امام دوازدهم(عج الله تعالی فرجه الشریف) هنوز به طور کامل تدوین نشده بودند. همچنین می توان تصور نمود که (همانطور که در برخی جریان ها و گروه های باطنی مرسوم بود) انتخاب احادیث روایت شده بستگی به رتبه و مرتبه راویان داشت. همانطور که پیشتر گفتیم، صفار قمی دارای مرتبه بسیار بالایی در سلسله مراتب امامیه نبود. شاید او اجازه روایت کردن برخی از احادیث، به ویژه احادیث مربوط به غیبت را، دستکم به صورت کتبی- نداشته است.
پژوهش حاضر بخش نخست از یک تحقیق اجمالی درباره کتاب بصائر الدرجات، در قالب یک مجموعه انتقادی، همراه با ترجمه کامل این اثر است. با توجه به قدمت بصائر الدرجات و اینکه بی شک وفادارترین گواه و سند در عرصه سنت های«باطنی غیر عقلی» امامیه به شمار می رود، می توان گفت که اثر صفار قمی متنی بنیادین برای مطالعه پیدایش و شکل گیری عقاید باطنی در جهان اسلام است.
در پایان مقاله حاضر، فهرست کامل مندرجات بصائر الدرجات ارائه می شود. این فهرست بر اساس نسخه تبریز- که خود برگرفته از نسخه چاپ سنگی است- مرتب شده است و به جز برخی جزئیات، با اغلب نسخ خطی تطابق دارد. با این وجود، شماره باب ها ذکر نشده اند به علاوه، لازم است به واژگان فنی توجه ویژه ای مبذول شود؛ زیرا شناخت این واژگان (که درک آنها همیشه آسان نیست) و سطوح معنایی مختلف احادیث که برای سطوح مختلف پیروان در نظر گرفته شده اند- به نظر نگارنده- یکی از کلیدهای اصلی درک صحیح متن بصائر الدرجات است.(52)

جزء1

کسب علم غیب یک فریضه دینی است/ پاداش خردمند رمزگو (عالم) و صحابه رمزآموز (متعلم)/ شناخت خردمند رمزگو (عالم) به منزله شناخت خدا و رد او به منزله نفی خداست/ برتری«مؤمن» نسبت به«عابد»/ مردم به سه گروه تقسیم می شوند: عالم، متعلم و کف روی آب؛ امامان(علیهم السلام) عالم، شیعیان راستین متعلم، و سایرین کف روی آب هستند/ علم را باید در معدنش جستجو کرد و امامان(علیهم السلام) برخاسته از خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) معدن علم هستند/ امامان(علیهم السلام) سرچشمه علم غیب اند/ گمراهی کسانی که از امامان(علیهم السلام) حق رویگردان شدند/ خلقت ابدان و قلوب امامان(علیهم السلام) و شیعیان آنها/ خلقت ابدان و ارواح امامان و پیروان آنها/ آموزه های امامان(علیهم السلام) دشوار و سخت فهم هستند (صعب مستصعب)/ درک امر امامان(علیهم السلام) دشوار است/ علم خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سری است پیچیده در اسرار(سر مستسر)/ امامان(علیهم السلام) راهنما وراهبر بهب سوی پیام پیامبر هستند/ امامان راستگو و صادق اند/ تفاوت میان پیشوایان عدل (ائمه العدل) و پیشوایان جور (ائمه الجور) شناسایی امامان هدایت (ائمه الهدی) و پیشوایان گمراهی (ائمه الضلال)/ خداوند اطاعت (طاعت) و دوستی (مودت) امامان(علیهم السلام) را واجب گرداند/ نزدیکی میان امامان و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)/ امامان(علیهم السلام) اهل ذکر هستند/ امامان حلال و حرام را می شناسند/ امامان(علیهم السلام) وارثان کتاب اند/ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره امامان(علیهم السلام) فرمود: «خداوند قدرت فهم علم مرا به آنان عطا کرد»/ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) امر به ایمان به علم امامان(علیهم السلام) و اطاعت از ایشان فرمود/ خداوند درباره امامان(علیهم السلام) فرمود: «آنها کسانی هستند که می دانند، و دشمنان آنها کسانی هستند که نمی دانند.»

جزء 2

امام(علیه السلام) معدن علم، شجره نبوت، کلید حکمت و موضع رسالت/ مثال قرآنی درباره ی شجره مربوط به امامان(علیهم السلام) و علم آنهاست/ امام(علیه السلام) حجت خدا، باب خدا، ولی امر خدا، وجه خدا، جنب خدا، و خزانه دار علم غیب است/ مثل قرآنی«وجه الله» در وصف امامان(علیهم السلام) آمده است/ امامان علیه السلام«هفت مضاعف» (المثانی) هستند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عطا شد/ ولایت امامان(علیهم السلام) نسبت به فرشتگان/ ولایت امامان(علیهم السلام) نسبت به پیامبران اولی العزم(علیهم السلام) از زمان عالم میثاق/ ولایت امامان(علیهم السلام) نسبت به سایر پیامبران از زمان عالم میثاق/ باب دیگری درباره ولایت/ ولایت امیرالمومنین(علیهم السلام) پیمان (میثاق) مخلوقات با ولایت/ امامان(علیهم السلام) گواهان خدا (شهداء الله) در میان مخلوقات هستند/ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنچه را در عالم تاریکی (الاظله) و عالم ذرات (الذر) دیده بود باز گفت/ امیرالمومنین(علیهم السلام) آنچه را در عالم میثاق دیده بود باز گفتند/ فرشتگان به دیدار امامان(علیهم السلام) می روند و اخبار را برای ایشان می برند/ اجنه به دیدار امامان(علیهم السلام) می روند و مسائل دینی خود را از آنها می آموزند/ امامان(علیهم السلام) خزانه دار علم غیب الهی در آسمان ها و زمین هستند/ ملکوت آسمان ها و زمین به امامان(علیهم السلام) به کل علم فرشتگان، پیامبران و امور در عالم آگاه هستند.

جزء3

امامان(علیهم السلام) وارثان علم آدم(علیه السلام) و همه علما هستند/ علما علم را از یکدیگر به ارث می برند و به این ترتیب، علم هرگز از میان نمی رود/ امامان(علیهم السلام) وارثان علم پیامبران اولی العزم و سایر پیامبران هستند؛ ایشان از اخبار بلایا و منایا و همچنین از انساب قوم عرب آگاهند/ امور به کلی بر آنها آشکار شده است/ امامان(علیهم السلام) از امور آسمان ها و زمین، بهشت و دوزخ، گذشته و آینده تا روز قیامت آگاهند/ امامان(علیهم السلام) در شب جمعه از«علم مستفاد» آگاه می شوند/ احکام امیرالمؤمنین(علیهم السلام) بر اساس تورات، انجیل، زبور و قرآن/ آنچه از کتب اولیه (کتب الاولین)، تورات، انجیل، زبور و صحف ابراهیم نزد امامان(علیهم السلام) است/ چگونه خاندان«الواح» به دست امامان(علیهم السلام) رسید/ امامان(علیهم السلام)«صحیفه جامعه» را که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) املا نمود و علی(علیه السلام) به خط خود نوشت، در اختیار دارند/ باب دیگر درباره ی کتب (امامان(علیهم السلام)/ امامان(علیهم السلام) کتاب جفر، کتاب جامعه و مصحف فاطمه(سلام الله علیها) را در اختیار دارند.

جزء4

امامان(علیهم السلام) کتب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین را در اختیار دارند/ کتاب تاریخ و وقایع جهان در اختیار امامان(علیهم السلام) است/ امامان(علیهم السلام) فهرست اسامی شیعیان و اسامی پدران آنها را در اختیار دارند/ سلاح محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و«آیات» پیامبران مانند عصا و خاتم سلیمان، الواح و صندوق (تابوت) موسی و پیراهن آدم در اختیار امامان(علیهم السلام) است/ کتاب اسامی اهل بهشت و اهل دوزخ در اختیار امامان(علیهم السلام) است/ نسخه ی کامل قرآن فقط در اختیار امامان(علیهم السلام) است/ امامان(علیهم السلام) صاحب علم تفسیر ظاهری (تفسیر) و برداشت باطنی (تأویل) قرآن هستند/ علی(علیه السلام) از هر آنچه در تمام شرایط به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وحی شده بود آگاه بود و سایر امامان(علیهم السلام) نیز از آن آگاه هستند/ امامان(علیهم السلام) ارکان زمین، حجت بالغه و فصل الخطاب هستند/ امامان(علیهم السلام) طبق مثل قرآنی، در علم پایدار و استوارند (راسخون فی العلم)/ علم در سینه امامان(علیهم السلام) ثبت شده است/ اسم اعظم خداوند به امامان(علیهم السلام) اعطا شده است.

جزء5

اسم اعظم خداوند و علم کتاب/ باب دیگر درباره ی اسم اعظم و قدرت های معجزه آسای آن/ آنچه امامان(علیهم السلام) در شب قدر در می یابند/ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همه زبان ها را می خواند و می نوشت/ از میان امیرالمؤمنین(علیه السلام) و پیامبران اولی العزم، کدام یک اعلم بود؟/ برتری امامان(علیهم السلام) بر موسی و خضر/ امامان(علیهم السلام) اصوات آسمانی را می شنوند و صورت های عظیم تر از صورت جبرئیل و میکائیل را می بینند/ صورت هایی که جبرئیل، میکائیل و ملک الموت برای دیدار امامان(علیهم السلام) اختیار می کنند/ درباره«معضلاتی» که قرآن و سنت در موردشان سکوت کرده اند، امامان(علیهم السلام) مورد«الهام» قرار می گرفتند/ امامان(علیهم السلام) حتی از راه دور از آنچه شیعیان می کنند و از آنچه در ضمیر آنها می گذرد آگاه است/ قدرت فوق طبیعی که خداوند به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) عطا نمود/ امام(علیه السلام) پیش از آنکه کسی وارد منزلش بشود، از آمدن او خبر دارد/ امامان(علیهم السلام) احکام خود را بر اساس قانون فرزندان داوود(علیه السلام) صادر می کنند/ امامان(علیهم السلام) حتی از راه دور از احوال شیعیان خود آگاه هستند/ امامان(علیهم السلام) از آنچه شیعیان از آنها پنهان کنند و حتی از سرنوشت آنها آگاهند.

جزء6

امامان(علیهم السلام) دلیل و زمان مرگ شیعیان شان را می دانند/ امامان(علیهم السلام) از بلایا و منایا، انساب قوم عرب و فصل الخطاب آگاهند/ به اذن الهی، امامان(علیهم السلام) مردگان را زنده می کنند و کران و جذامیان را شفا می دهند/ باب دیگر در زنده کردن مردگان به اذن الهی/ امامان(علیهم السلام) از مردگان دیدار می کنند و مردگان نیز با آنها ملاقات می کنند/ وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیر المؤمنین(علیه السلام)، پس از وفاتش/ امامان(علیهم السلام) می توانند دشمنانشان را پس از مرگشان ملاقات کنند/ امامان از صداقت (ایمان) یا نفاق مخاطبان خود آگاهند/ امامان(علیهم السلام) از خبر و شر و حب و بغض افراد نسبت به خود آگاهند/ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همه علوم غیبی را به علی(علیه السلام) آموخت و او را در علم خود (و نه در نبوتش) شریک کرد/ ماجرای دو میوه ی درخت انار/ امامان(علیهم السلام) وارثان علوم غیب و سرّی هستند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به علی(علیه السلام) آموخت/ امامان از باروری یا بی حاصلی زمین ها و از هدایت و گمراهی انسان ها آگاهند/ امامان(علیهم السلام) اصول علم را از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هر آنچه به ارث برده اند و هیچ چیز را بر اساس نظر شخصی خود (رأی) ابراز نمی کنند/ امامان(علیهم السلام) هر آنچه را که در قرآن و سنت آمده است می دانند؛ هرگز بر اساس رأی شخصی خود ابراز عقیده نمی کنند و اجازه این کار را به شیعیان خود نیز نمی دهند/ ابوابی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) آموخت/ حروفی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمومنین(علیه السلام) آموخت/ کلمه ای که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمومنین(علیه السلام) آموخت.

جزء7

حدیثی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به علی(علیه السلام) آموخت/ وقتی امام(علیه السلام) اراده کند بداند، می داند/ الهام به امامان(علیهم السلام) از طریق قلب و پرده گوش («نکت قلب» و«نقر اذن»)/ سه علم امامان(علیهم السلام)/ امام(علیه السلام) با«محدیثین» و«مفهمین» سخن می گوید/ باب دیگر درباره«محدث»/ آنچه امام(علیه السلام) به عنوان در مقام«محدث»، روز به روز و ساعت به ساعت از آن آگاه می شود/ وراثت علم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی بن ابی طالب(علیه السلام) از طریق قلب و پرده گوش(«نکت قلب» و«نقر اذن»)/ کلام امامان(علیهم السلام) هفتاد وجه دارد/ امامان(علیهم السلام) از زیادی و نقصان حقیقت و دروغ بر روی زمین آگاهند/ امامان(علیهم السلام) همه زبان ها را می دانند/ امامان(علیهم السلام) می توانند کتب همه پیامبر پیشین را به زبان های قدیم بخوانند/ امامان(علیهم السلام) زبان پرندگان را می دانند/ امامان(علیهم السلام) زبان بهائم را می دانند/ امامان(علیهم السلام) نیازی به تأیید و شناسایی دیگران ندارد/ آنچه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد امامان(علیهم السلام) به عامه مردم گفت/ کسانی در میان پیشینیان که امامان(علیهم السلام) شبیه آنها بودند.

جزء8

تفاوت میان انبیاء، رسل و امامان(علیهم السلام)/ خزاین زمین را در اختیار دارند/ امامان(علیهم السلام) اسرار الهی را میدانند و آنها را به یکدیگر منتقل می کنند/ آنچه به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تفویض شد/ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آنچه را که به او تفویض شده بود به امامان(علیهم السلام) تفویض نمود/ درباره آنچه که در قرآن و سنت نیامده است، امامان(علیهم السلام) از«توفیق الهی» برخوردارند/«معضلاتی» که در قرآن و سنت به آنها اشاره نشده است/ امام(علیه السلام) دوستان و دشمنان را با نظر کردن به چهره آنها و با نگریستن به گلی که از آن سرشته شده اند شناسایی می کند/ علم امامان(علیهم السلام) شب و روز افزایش می یابد، و گرنه علم از میان می رود/ امامان(علیهم السلام) از آنچه دور از آنها روی می دهد آگاهند/ امامان(علیهم السلام) قدرت جابجایی (سیر) بر روی زمین را دارند/ امامان(علیهم السلام) قادرند اصحاب خود را از روی زمین از جایی به جای دیگر بفرستند (سیر)/ باب دیگر درباره قدرتهایی که خداوند به امامان(علیهم السلام) اعطا نمود/ امیرالمؤمنین(علیه السلام) و قدرت او برای سیر در ابرها و عروج به آسمان ها/ خداوند در طائف از طریق جبرئیل امیرالمؤمنین(علیه السلام) را خطاب قرار داد/ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من بین شما دو چیز گرانبها (ثقلین) را به یادگار می گذارم: کتاب خدا و خاندانم»/ امیرالمومنین(علیه السلام) تقسیم کننده (قسیم) اهل بهشت و اهل دوزخ است.

جزء 9

قدرت«بصر» امامان(علیهم السلام) حتی در زمان خواب/ قدرت خواندن افکار/ هر امام(علیه السلام) آنچه را که آموخته است به جانشین می آموزد و پنج چیز را بر آن می افزاید/ اعمال (انسان ها) به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) عرضه می شود/ اعمال (انسان ها) به امامان زنده و درگذشته عرضه می شود/ باب دیگر درباره عرضه اعمال (انسان ها) به امامان زنده/ عرضه اعمال به امامان(علیهم السلام) به واسطه«ستون نماز»/ مناره ای از نور در مکانی که امام(علیه السلام) حضور دارد قرار دارد و بواسطه آن امام(علیه السلام) آنچه را در مکان های دیگر روی می دهد می بیند/ باب دیگر درباره«ستون نور» در لحظه ولادت امام(علیه السلام)/ حدیث نبوی: «حیات و ممات من هر دو مایه خیر برای شما هستند»/ ارواح انبیا، اوصیا و مؤمنان و ذکر ارواح خسمه آل محمد(علیهم السلام)/ هرگاه که امامان(علیهم السلام) نیاز داشته باشند، روح القدس بر آنها نازل می شود/«روح» که در قرآن از آن یاد شده است بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) نازل می شود و آنان را از امور آگاه می سازد/ پیشوای عالم و مؤمن یا از طریق کتبی که در اختیار دارد، یا از طریق آنچه آموخته است، یا از طریق اخباری که«روح» به او می رساند از علوم غیبی آگاه می شود/ باب دیگری درباره«روح» تفاوت میان«روح» و ملائکه/ امام(علیه السلام) پیشاپیش از زمان وفات خود خبر دارد/ زمانی که امام(علیه السلام) می فهمد که به امامت رسیده است/ پیش از رحلت، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اسم اعظم خداوند میراث نبوت و میراث علوم غیبی را به علی(علیه السلام) سپرد.

جزء 10

امامان(علیهم السلام) از«عهد» پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد وارثانش آگاهند/ درست پیش از وفات و به یمن الهام الهی، امامان(علیهم السلام) آگاه می شوند که باید چه شخصی را به عنوان جانشین خود تعیین نمایند/ آنچه امام حاضر به امام جانشین خود می سپارد/ زمانی که امام جدید میراث امامت را از امام پیشین کسب می کند/ علم بعضی امامان(علیهم السلام) از امامان دیگر بیشتر است؛ ولی درباره حلال و حرام علم همه آنها یکسان است/ آنچه نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) یکسان است/ امامان(علیهم السلام) از زمان وفات خود آگاهند/ زمین نمی تواند خالی از وجود امام(علیه السلام) بماند/ اگر بر روی زمین دو شخص باقی مانده باشند، یکی از آنها امام(علیه السلام) بماند/ اگر زمین خالی از وجود امام(علیه السلام) باشد، نابود خواهد شد/ مخلوقات آنسوی مشرق و مغرب امامان(علیهم السلام) را می شناسند، به دیدار آنها می شتابند و از دشمنان آنها تبری می جویند/ امامان(علیهم السلام) قادرند، اگر اراده کنند، مهر و دوستی حاکمان را برانگیزند/ امامان(علیهم السلام) اهل بهشت و دوزخ را می شناسند/ موجودات بی جان (غیر الحیوانات) با امامان(علیهم السلام) سخن می گویند/ باب دیگر درباره قدرت های معجزه آسای امامان(علیهم السلام) (اعاجیب)/ هر حقیقتی که در علم عامه مردم (الناس؛ در اینجا یعنی اهل سنت) وجود داشته باشد ناشی از آموزه های امامان(علیهم السلام) است؛ ولی هر آنچه برآمده از رأی شخصی و قیاس باشد باطل و ناشی از دروغگویی عوام است/«تسلیم» در مقابل امامان(علیهم السلام)/ سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) در باب خودشان و رد اهل غلوّ از روی جهالت از درک معنای عمیق این سخنان محروم ماندند/ درباره کسانی که آموزه های احادیث را رد کردند، بی آنکه آنها را درک کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Le Guide Divin Dans le shiism Originel این کتاب با عنوان "The Divine Guide in Early Shi'ism" به زبان انگلیسی هم ترجمه شده است.
2- حسن بن علی بن داوود حلّی (وفات پس از سال707هـ، 1307م، تاریخ پایان نگارش کتاب «رجال»): کتاب الرجال، تهران، 1964م.
3- محمدبن علی اردبیلی: جامع الرواه، قم، 1331 خورشیدی(1953م).
4- کتاب المحاسن اثر ابوجعفر برقی (م274 یا 280هـ، 887 یا 893م) منطقاً قدیمی تر از بصائر است و بیشتر اثری ادبی است تا رساله ای دینی. در این کتاب، امام شناسی موضوع اصلی نیست. ر.ک: الحسینی المحدث، تهران، 1370هـ، 1950م، همچنین ر.ک: - F. Sezgin, GAZ, 1/ 538, n° 28
در ادامه بازهم درباره ابوجعفر برقی سخن خواهیم گفت.
5- چاپ سنگی، ایران، 1285هـ، 1868م (همراه با «نفس الرحمان فی فضائل سلمان» اثر حسین بن محمد نوری طبرسی)؛ نسخه ی میرزا محسن کوچه باغی، تبریز، (مقدمه ی ناشر به تاریخ1380هـ، 1960م است و یادداشت پایانی ناشر به تاریخ1381هـ می باشد). نسخه ی عکس برداری شده ی این اثر در هزار نسخه در سال1362 خوشیدی (1983م) در تهران منتشر شد. ظاهراً کوچه باغی که آگاهی دقیقی از نسخه های خطی نداشت، از نسخه ی چاپ سنگی استفاده کرد و از «دروس» بحارالأنوار علامه مجلسی (وفات 1111هـ، 1966م) بهره گرفت.
6- شیخ طوسی: فهرست کتب شیعه، (چاپ Sprenger) چاپ مجدد در مشهد، 1972، ص144-143؛ شیخ طوسی: رجال، نجف، 1380هـ (1961م)، ص436، شماره16.
7- نجاشی، احمدبن علی، الرجال، بمبئی، 1317هـ (1899م)، ص215 و 274.
8- طوسی، محمدبن حسن، فهرست/ 143؛ نجاشی، احمدبن علی، الرجال/ 262؛ ابن ندیم، فهرست/ 279.
9- پیشتر به آثار نجاشی، شیخ طوسی، ابن داوود و مقدس اردبیلی (دو مؤلف اخیر دو تذکره برای صفّار نوشته اند) اشاره شد؛ همچنین ر.ک: مامقانی، تنقیه المقال، 103/ 3؛ مدرس، ریحانة الأدب، 453/ 3؛ تهران، آقابزرگ، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، 125/ 3-124؛ برای سایر منابع تذکره نویسی شیعه ر.ک: مقدمه کوچه باغی/ 10-9 و برای منابع غیرشیعه ر.ک: بغدادی، اسماعیل پاشا، هدایه العارفین و أسماء المؤلفین، 24/ 2؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، 208/ 9.
- R. Strothmann, Die Zwölfer-Schia, Leipzig, 1926 ,101.
- Brockelmann, GAL, S I/ 319.
- F. Sezgin, GAS, I/ 538, n° 29.
(در اثر اخیر، ارجاع به فهرست ابن ندیم به خطا صورت گرفته است؛ زیرا در این منبع اشاره ای به صفّار قمی نشده است).
10- برخلاف سنت های اعتقادی، سنت های فقهی امامیّه تفاوت چندانی با سنت های فقهی محدثین سنی ندارند؛ ر.ک:
- Y. Linant de Bellefonds, "Le droit imâmite" in Le shi'isme imâmite, Colloque de Strasbourg [69-Mai 1968], Paris, 1971, pp. 18399-, surtout 185.
شیخ طوسی فهرست مجموعه های فقهی صفّار قمی را ارائه نمی کند و به ذکر این نکته بسنده می کند که صفّار جزواتی را به سبک حسین بن سعید فراهم آورده بود. بنابر کتاب رجال شیخ طوسی، حسین بن سعید بن احمد اهوازی، از صحابه امامان هشتم، نهم و دهم بود. وی مؤلف حدود سی مجموعه فقهی بوده که بعدها صفّار قمی عناوین آنها را کمابیش بدون تغییر برای آثار خود اقتباس نمود. (در مورد حسین بن سعید و تواریخ مربوط به او ر.ک: مامقانی، تنقیه المقال، 328/ 1-330).
11- در مورد تفاوت بین «مؤمن» (فرد معتقد به باطن دین) و «مسلم» (مسلمان عادی معتقد به ظاهر دین)، ر.ک: امیر معزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه.
12- این عنوان در اکثر نسخ خطی مندرج در این منابع قید شده است:
- Brockelmann, GAL, S I/ 319.
- F. Sezgin, GAS, I/ 538, n° 29.
13- نباید این اثر را با کتابی به همین نام اثر سعد بن عبدالله اشعری (یکی از شاگردان صفّار قمی؛ م299 یا 301ش) اشتباه گرفت. سعدبن عبدالله اشعری صاحب اثر معروف المقالات و الفرق است. حسن بن سلیمان حلّی خلاصه ای از این اثر را فراهم آورده است (مختصر بصائر الدرجات). بر اساس رجال نجاشی و فهرست شیخ طوسی، بصائر (اثر سعد بن عبدالله اشعری) کتابی در باب مناقب اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است؛ حال آنکه در خلاصه ای که حلّی از آن ارائه کرده است، موضوعات دیگری نیز به چشم می خورند. به نظر تهرانی (الذریعه، 183/ 20-182)، حلّی برای تألیف مختصر بصائر الدرجات، به جز کتاب سعد بن عبدالله اشعری، از بصائر صفّار قمی، کتاب سلیم بن قیص، الغیبه شیخ طوسی، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، التنزیل و التحریف سیاری، العمده ابن بطریق، البشاره ابن طاووس و برخی دیگر از آثار استفاده کرده است.
14- در صفحه نخست این نسخه جدید، عنوان دیگری نیز برای این اثر قید شده است: کتاب بصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمد؛ به این ترتیب، واژه «علوم» (مهمترین واژه در عنوان اثر) حذف شده است.
15- در خاتمه مقاله ی حاضر، فهرست کامل مندرجات بصائر ارائه شده است.
16- ر.ک: امیر معزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه، بخش های الف1 و الف2. در این کتاب، همه ی منابع قدیمی و آثار جدید در این زمینه معرفی شده اند.
17- علی بن حسین بن موسی بن بابویه (م329ق، 941م)- پیشوای دینی معتبر و محترم شهر قم و صاحب رسالات متعدد- در دوران غیبت کبری می زیست. او از نزدیک با دو نایب آخر امام غایب(عج الله تعالی فرجه الشریف) آشنایی داشت (برای پرهیز از طولانی شدن ر.ک: آثار نجاشی، شیخ طوسی، علامه حلّی، مقدس اردبیلی و مامقانی که در منابع همین مقاله ذکر شده اند؛ همچنین ر.ک: بحرانی، سلیمان، فهرست البابویه و علماء البحرین/ 37 و41).
18- نک: پی نوشت شماره13.
19- ابوجعفر محمدبن جعفربن بطا المؤدب، پیشوای دینی برجسته در شهر قم در اوایل قرن سوم هجری قمری (قرن9م). برای مباحث مربوط به اعتبار و توثیق او ر.ک: مامقانی، الرجال.
20- ر.ک: پی نوشت شماره8 همین مقاله.
21- ابوجعفر محمدبن یحیی عطار اشعری قمی، پیشوای دینی و راوی بی بدیل حدیث و عضو خاندان قدرتمند اشعری در شهر قم. شیخ کلینی به کرّات از او نقل قول کرده است. او با استناد به صفّار قمی احادیثی را روایت کرده است؛ اما در ادامه خواهیم دید که صفّار قمی نیز از او به عنوان راوی مستقیم حدیث یاد کرده است.
22- به عنوان مثال: شیخ طوسی در استبصار، علامه حلّی در شرایع یا حرّ عاملی در وسائل الشیعه.
23- مامقانی، تنقیه المقال، 103/ 3.
24- نک: امیر معزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه.
25- این بی نظمی ها، هم در نسخه های چاپی و هم در نسخه های خطی ای که در اختیار نگارنده است، به چشم می خورند.
26- صفار قمی، بصائر الدرجات/ 56، 132، 114، 162، 212، 262، 288، 313، 333، 368، 418 و470.
27- بر اساس رجال امامیّه، دو شخص که هردو «حمزه بن قاسم» نام داشتند، معاصر صفّار قمی بودند: اولی در سال339ق در قید حیات بوده است و دومی مخبر مستقیم سعد بن عبدالله اشعری بوده است. هر دو نفر از نوادگان ابوالفضل العباس(علیه السلام)- فرزند علی بن ابیطالب(علیه السلام)- بودند؛ اما نام اولی «حمزه بن قاسم بن علی أبو علا» (نه ابوالقاسم) و نام دومی «حمزه بن قاسم بن محمد» بوده است.
28- پی نوشت شماره21.
29- ظاهراً نسخه چاپ شده بصائر همان نسخه طویل است. آقابزرگ تهرانی می گوید که چندین نسخه از این کتاب را دیده و تأکید می کند که نسخه چاپ سنگی سال1285ق با نسخه طولانی و کامل مطابقت داشته است (تهرانی، آقابزرگ، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، 125/ 3). همچنین در این نسخه، عبارت «کبری» در عنوان کتاب آمده است؛ مانند نسخه تبریز که از روی اولی به طبع رسیده است (اما عبارت «کبری» نه روی جلد؛ بلکه در صفحه نخست کتاب آورده شده است). عنوان نسخه خطی مشهد(1629) کتاب بصائر الدرجات الکبیر است. ظاهراً امروز، اثری از نسخه کوتاه در دست نیست. شیخ طوسی در فهرست (ص143) از متمم بصائر یاد می کند و حرّ عاملی (م1104ق) در میان منابع وسائل، از دو نسخه کوتاه و بلند بصائر نام برده است. اما در ابتدای قرن حاضر، آقابزرگ تهرانی- کارشناس بی بدیل نسخ خطی شیعه- این پرسش را مطرح می کند که آیا نسخه های خطی ناقص تری که او دیده بود، همان نسخه کوتاه است یا خیر؟ (الذریعه، همان) بنابراین، این دانشمند بزرگ شیعه نسخه ای را که بتوان آن را قطعاً نسخه کوتاه بصائر دانست، ندیده بود.
30- در مورد این شخصیت ها ر.ک: آثار نجاشی، شیخ طوسی، علامه حلّی، مقدس اردبیلی و مامقانی (پی نوشت شماره17 همین مقاله).
31- منظور من از متون قدیمی مرتبط با امام قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به طور خاص اصول کافی، و کتاب الحجة است.
32- ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه؛ این اثر به امام دوازدهم(علیه السلام)، سرنوشت او، غیبت و رجعتش اختصاص دارد.
33- نعانی، الغیبة؛ ابن عیّاش جوهری، منتخب الأثر فی النص علی عدد الأئمه الأثنی عشر.
34- در این زمینه، نک:
- I. Freidlander : Die Messiasidee im Islam, Frankfort, 1903
- Macdonald, Madelung : Mahdî, EI 12-
- A. A. Sachedina : Islamic Messianism : the idea of the Mahdî in Twelver Shi'ism; New York, Albany, 1981.
- J. O. Blichfeldt : Early Mahdism. Politics and Religion in the Formative Period of Islam, Leiden, 1985.
35- سلیم بن قیس هلالی، از یاران امام اول(علیه السلام)، در اثری به نام کتاب (که منسوب به اوست) (ر.ک: نعمانی، الغیبة/ 62)، فهرست کامل اسامی دوازده امام را ارائه کرده است (ر.ک: کتاب سلیم بن قیس/ 18 و34)؛ ولی اصالت این اثر حتی از سوی عالمان امامیّه مورد تردید است (ر.ک: حلی، حسن بن علی، خلاصة الأقوال/ 53).
36- نجاشی، احمدبن علی، الرجال/ 12 و19؛ طوسی، محمدبن حسن، فهرست/ 14؛ ابن داوود، رجال/ 15 و416.
37- نجاشی، احمدبن علی، الرجال/ 39.
38- در مورد این کتاب ر.ک: مدیر شانه چی، «کتب اربعة حدیث شیعه»، نامه آستان قدس، شماره های1 و2 (سری جدید)/ 38؛ همچنین ر.ک:
E. Kohlberg, "Al-usûl al-arba'umi' a, JSAI, 10 (1987), 128166- (Belief and Law in Imâmî Shî'ism, partie VII)
39- تهرانی، آقابزرگ، همان/ 76؛ در مورد پدر این مؤلف ر.ک: کاشانی، معارف اخبار الرجال/ 289-288.
40- اصول الأربعة/ 10.
41- در مورد این حدیث ر.ک: ابن بابویه کمال الدین/ 44؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة/ 148؛ مسعودی، اثبات الوصیة/ 262؛ مفید، محمد بن محمد، الفصول العشرة فی الغیبة/ 135؛ طبری، ابن رستم، دلائل الإمامة/ 223؛ ابن شهرآشوب مناقب آل ابوطالب، 533/ 3 و421/ 4؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، 238/ 1-236 و 335.
42- ر.ک:
E. Kohlberg : "From, Imâmiyya to Ithnâ-ashariyya", BSOAS, 39 (1976), 521534- (Belief and Law..., partie XIV)
43- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 126/ 2؛ نعمانی، الغیبه/ 313.
44- نعمانی، الغیبة/ 217. نگارش نام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به صورت حروف جدا از هم (م ح م د= محمد) ظاهراً بیانگر گذار به مرحله ی دوم است (ر.ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، 119/ 2؛ الروضة من الکافی، 102/ 1 و76/ 2؛ ابن بابویه، کمال الدین، 430/ 2 و446.
45- ابن عیّاش جوهری، منتخب الأثر فی النص علی عدد الأئمة الإثنی عشر/ 9. در مورد «علم مکنون» و «علم مبذول» ر.ک: صفّار قمی، بصائر/ 112-109؛ کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی 376/ 1-375. برای اطلاعات جامع تر ر.ک: امیر معزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه، بخش4.
46- البرقی، المحاسن/ 3-15؛ همچنین ر.ک:
E. Kohlberg : "From Imâmiyya to Ithnâ-ashariyya", p. 523.
چند دهه پس از این تاریخ، ابن بابویه در اثر خود به نام الخصال، احادیث متعددی را نقل می کند مبنی بر اینکه امامان(علیهم السلام) دوازده تن بودند (ابن بابویه، الخصال، 329/ 2-264).
47- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 191/ 2 و 475؛ نعمانی، الغیبه، / 60، 239-240، 242 و294؛ ابن بابویه، کمال الدین، 12/ 1، 25-26، 241، 221، 259، 288، 296-297، 299، 230 و 334/ 2، 339، 361، 386، 388، 655 و 670.
48- صفار، محمد بن حسن، بصائر/ 24، 28، 70، 77-78، 155، 175، 176، 183-184، 189، 193، 259، 262، 311، 356، 478، 484، 491 و 510.
49- درباره «تبدید العلم» ر. ک: امیر معزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه؛ درباره این پنج حدیث ر. ک: صفار، محمد بن حسن، بصائر/ 280، 319، 320 و 372. این احادیث مورد غفلت کلبرگ قرار گرفته اند که مدعی است صفّار قمی هیچ حدیثی در مورد غیبت و اینکه امامان(علیهم السلام) دوازده تن بودند، روایت نکرده است:
E. Kohlberg:(From Imâmiyya to Ithnâ-ashariyya). P. 523.
این امر نشان می دهد که روش تبدید العلم روشی بسیار کارآمد بوده و هست. اما می توان تصور نمود که منظور این دانشمند اسرائیلی این بوده است که حدیثی که حاوی اسامی دوازده امام(علیه السلام) باشد روایت نشده است، در حقیقت، قدیمی ترین اثر معتبری که فهرست کامل اسامی دوازده امام(علیه السلام) در آن ذکر شده باشد- ظاهراً تفسیر، اثر علی بن ابراهیم قمی(م307ق) است که چند سال پس از آغاز غیبت صغری- و پیش از تصنیف اصول کافی شیخ کلینی- به رشته تحریر درآمده است (ر. ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر 44/ 2).
50- برای نمونه ر. ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، 163/ 2-165، 190، 195-196، 470و 483؛ نعمانی، الغیبه/ 286و 293: ابن بابویه، کمال الدین، 136/ 1، 211، 262، 286، 288-289و 335/ 2، 344، 346، 348-350، 370، 523، 649 و 671-672.
51- ر. ک:
J. M. Hussain: The occultation of the twelfth imam. A historical background, Londres, 1982, partie 2. 1. 1
همچنین ر. ک: امیرمعزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه، بخش 1-4.
52- مثلاً «علم» واژه های کلیدی در کل کتاب بصائر الدرجات است؛ زیرا این کتاب در واقع نوعی تک نگاری درباره علم امامان(علیهم السلام) و جنبه های مختلف آن است. بدیهی است که همانند محافل اهل سنت در همان دوران، در میان امامیّه نیز واژه علم، به معنی علوم دینی- به ویژه قرآن و حدیث- به کار برده می شد؛ اما وقتی به مطالب و اسناد قدیمی سنت «باطنی غیر عقلی» رجوع می کنیم، درمی یابیم که منظور امامان (علیهم السلام) از علم، دانش های باطنی، غیبی و رمزی بوده است که اساس و بنیان علوم دینی را تشکیل می دادند (در این زمینه ر. ک: امیر معزی، محمدعلی، راهنمای الهی در تشیع اولیه، بخش 2-3 و «تأملی بر تحول تشیع اثنی عشری؛ سنت ها و ایدئولوژی سازی ها؛ در بازگشت به متون اولیه؛ میان واقعیت و جنبه های تاریخی»، مجموعه اسناد همایش کولِژ دو فرانس و دانشگاه عبری اورشلیم. همچنین ر. ک:
E. Kohlberg: «Imam and Community in the Pre-ghayba Period», Authority and Political Culture in Shi'ism,ed. S. A. Arjomand, New York,1988.(Belief and Law…partie XIII)
در جریان اولیه امامیّه، علم می توانست معنای «علم غیب» یا «علم سرّی» نیز داشته باشد. نخستین حدیث در بصائر- که کتاب با آن آغاز می شود- حدیث معروف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: «طلب علم فریضه دینی همه مسلمانان است». در سطح نخست، این حدیث احتمالاً مربوط به عوام و حتی سنی هایی است که در برخی مجالس امامان(علیهم السلام) شرکت می جستند؛ اما در سطح بالاتر- که ویژه امامیّه است- منظور از علم، علومی است که جستجو و طلب آن برای همه مسلمانان واجب نیست؛ زیرا شامل علوم غیبی و سرّی است که بنابر استدلال امامان ماهیتاً به گروه اقلیت نخبگان اختصاص دارد. به علاوه، در زبان ویژه امامیّه بین «مسلم» (مسلمان ظاهری) و مؤمن(مسلمان پیروی امامان(علیهم السلام)) تمایز وجود دارد. در این سطح معنایی، واژه آخر حدیث را نباید «مُسلم» خواند؛ بلکه باید آن را «مُسَلِّم» بخوانیم که دارای کتابت یکسان با واژه نخست است؛ اما واژه اخیر، در قاموس خاص امامیّه، متضمن معنای پیروی از رهبر معنوی یا امام نیز هست. درباره «تسلیم» یا «مُسَلِّم» ر. ک: صفار، محمدبن حسن، بصائر/ 250؛ کلینی، الکافی، 234/ 2؛ ابن بابویه، التوحید/ 458.
به این ترتیب، حدیث نبوی را می توانیم اینگونه نیز ترجمه کنیم: «طلب علم غیب، فریضه دینی همه پیروان خاص و نخبه است». هدف بقیه کتاب صفّار قمی تبیین همین «فریضه» و جنبه های مختلف آن است. به همین دلیل، نگارنده این سطور، در ترجمه فهرست مطالب کتاب، به این جنبه مهم توجه داشته و در صورت نیاز توضیحاتی را به آن افزوده است، تا زمینه برای تحقیق بعدی فراهم گردد.

فهرست منابع:
ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، قم، غفاری، 1405ق.
ابن بابویه، الخصال، تهران، بینا، 1339ش.
ابن شهر آشوب، مناقب آل أبوطالب، نجف، 1956م.
ابن عیاشی جوهری، منتخب الأثر فی النص علی عدد الأئمه الإثنی عشر، تهران، بینا، 1346ش.
ابن ندیم، فهرست، تهران، تجدد، 1971م.
اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواه، قم، بینا، 1331ق.
اردبیلی، منهاج المقال فی تحقیق أحوال الرجال، تهران، بینا، 1306ش.
امیر معزی، محمد علی، راهنمای الهی در تشیع اولیه، پاریس، بینا، 1992م.
بحرانی، سلیمان، فهرست البابویه و علماء البحرین، قم، حسینی، 1404ق.
بغدادی، اسماعیل پاشا، هدایه العارفین و أسماء المؤلفین، استانبول، بیتا، 1951م.
تفرشی، نقد الرجال، تهران، بینا، 1318ش.
تهرانی، آقا بزرگ، الذریعه إلی تصانیف الشیعه، تهران- نجف، 1968م.
حلی، حسن بن علی، الرجال، تهران، بینا، 1964م.
طبری، ابن رستم، دلایل الإمه، نجف، 1369ق.
طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، تبریز، بینا، 1322ش.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، نجف، موسوی زنجانی، 1386ق.
کاشانی، معارف أخبار الرجال، بمبئی، بینا، 1317ق.
کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، دمشق، بینا، 1957م.
مامقانی، تنقیح المقال، تهران، بینا، 1349ش.
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران- قم، 1956م.
مدرس، ریحانه الأدب، تبریز، بینا، بیتا.
نجاشی، رجال، بمبئی، بینا، 1899م.
نعمانی، الغیبه، تهران، غفاری، بینا، 1397ق.


منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی4، زمستان1390



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط